به گزارش خبرنگار سیاست خارجی ایرنا، اتحادیه اروپا و به ویژه سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس در سه سال گذشته سیاقی را در سیاستورزی انتخاب کردهاند که در بلندمدت، ساقه کوتاه شده اقتدار و تاثیرگذاری آنها را کوتاهتر کرده و این کشورها را به ابزار یا حداکثر مکملی برای اجرای سیاستهای ایالات متحده آمریکا تبدیل خواهد کرد.
اروپا در حال حاضر در سه بحران جهان چه نقش و عاملیتی برای خود تعریف کرده و شواهد درباره میزان موفقیت این قاره در ایفای آن نقشها چه میگویند؟ پاسخ به این دو پرسش میتواند نشان دهد که آیا اتحادیه اروپا و تروییکای آن توانستهاند آنچه از اعتبار و هویت خود در نظام بینالملل دفاع کنند؟ پرونده هستهای و جنگ تحمیل شده علیه جمهوری اسلامی ایران به بهانه این پرونده، جنگ روسیه و اوکراین و جنگ در غزه، سه موضوع مهم و البته مرتبط جهان امروز است و برای پاسخ به پرسشهای آمده در بالا باید به بررسی نقش و کنشگری اروپا در این سه پرونده پرداخته شود.
اروپا و واگذاری چند بازی بزرگ
اگر انگلیس، فرانسه و آلمان را نمایندگان سهگانه قاره اروپا در تعامل با جهان تعریف کنیم، رویکرد آنها در مواجهه با پرونده هستهای ایران به طور عام و جنگ تحمیل شده بر تهران به طور خاص، متفاوت و تابع متغییرهای مختلف بوده است. وقتی پرونده هستهای ایران برای اروپا بین سالهای ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۵ گشوده شد، این سه کشور با تمام ادعاها و اتهاماتی که علیه تهران مطرح کردند اما از نقش مصلحانه خود خارج نشدند و به دلیل دغدغههای ادعایی خود در زمینه منع اشاعه تسلیحات هستهای، در مسیر رسیدن به یک توافق با تهران از سعدآباد تا بروکسل همراه شدند. در این دوره اروپا با توجه به نظام هنجاری مصلحانهای که برای خود تعریف کرده بود، گرچه با تهران در موارد متعددی به اختلاف برخورد اما تا حدودی جایگاه مستقل بینالمللی خود را حفظ کرد.
مقطع حساس دوم در روند روابط ایران و اروپا به طور ویژه در پرونده هستهای به دوران قطعنامههای پیاپی و ارجاع پرونده هستهای ایران به شورای امنیت باز میگردد، بین سالهای ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۱ اروپا هم در کنار دیگر قدرتها مقابل ایران ایستاد و پروژه ایرانهراسی را پیش برد.
برهه سوم کنشگری تروییکای اروپا در پرونده هستهای ایران از سال ۲۰۱۱ آغاز و به نقطه اوج و عطف خود در توافق برجام میرسد. جایی که آلمان، انگلیس و فرانسه در کنار آمریکا، روسیه و چین به قراردادی در زمینه فعالیتهای هستهای ایران و رفع تحریمها و قطعنامهها میرسند که به تعبیر دولتهای اروپایی یکی از مهمترین و صلحآمیزترین پیمانهای جهان است. در این سالها هم اروپا تلاش میکند عاملیت خود در قبال پرونده هستهای ایران را حفظ کرده و حتی به عنوان بازیگری همراه به امضای برجام کمک کند. تشخیص و ترجیح اروپا در آن مقطع همراهی با روسیه و چین در پیشبرد توافق با ایران بود.
اوج عاملیت تروییکای اروپا در قبال پرونده هستهای ایران و حتی بسیاری از پروندههای دیگر جهانی را از سال ۲۰۱۸ و خروج دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا از برجام مشاهده میکنیم. جایی که اروپا تلاش کرد تا نه تنها اجازه استفاده رئیسجمهور آمریکا از خود در مسیر فشار بر تهران را ندهد که در بسیاری از مواقع از ایفای نقش مکمل هم سرباز زد و با مخالفت با دونالد ترامپ به هویت و نظام هنجاری خود پایبند ماند. راهاندازی کانالهایی چون اینستکس در مسیر همراهی با تهران، گرچه در عالم عمل امکان تحقق نیافت اما مهمترین نشانه استقلال تروییکای اروپا دستکم در برخورد با پرونده هستهای ایران بود.
روند کجدار و مریز روابط ایران و اروپا تا ۲۴ فوریهٔ ۲۰۲۲؛ اسفند ۱۴۰۰ ادامه یافت و حتی ممکن بود به توافقی تازه هم منجر شود اما از این مقطع که تاریخ حمله روسیه به اوکراین است، اروپا آرام آرام فاصله تعریف شده خود از ایران را بیشتر کرد. ادعای ارسال سلاح و پهپاد از سوی جمهوری اسلامی ایران به روسیه و استفاده از آنها در جنگ با اوکراین، گرچه مدرکی مستند نداشت اما محکمترین دلیل رویگردانی تروییکای اروپا از تهران بود.
لندن، پاریس و برلین درحالی تهران را تهدیدی ماهیتی برای امنیت خود تعریف کردند که ایران بارها تصریح کرد که پایان هر نزاعی از جمله جنگ اوکراین مهمترین خواسته او از جامعه جهانی است. در این مقطع اروپا گرچه همراهی ویژهای با آمریکا علیه ایران نشان داد اما نمیتوان این همراهی را ابزاری یا حتی مکملی تعریف کرد. آتش تنش در روابط ایران و اتحادیه را رویدادهای داخلی پاییز و زمستان ۱۴۰۱ شعلهور ساخت و حتی حمله به سفارتهای ایران در پایتختهای اروپا به امری معمول تبدیل شد. در این مقطع سیاست اروپا در قبال ایران مکملی در کنار سیاستهای آمریکا تعریف شد. اروپا به بهانههای حقوقبشری روابط خود با ایران را سرد ساخت و این سردی در همه دیدارها و گفتوگوهای برگزار شده با مقامات تهران از آن تاریخ تاکنون مشخصه اصلی بوده است.
اروپا آگاهانه تن به سردی در روابط با ایران داد و اینبار هم ابزار و هم مکمل فشارهای ایالات متحده علیه ایران شد. این انتخاب آگاهانه اما با روی کار آمدن مجدد دونالد ترامپ در کاخ سفید و نحوه خاص کنشگری وی، اروپا را به انفعالی رساند که هم در پرونده هستهای ایران، هم در موضوع اوکراین و هم در جنگ غزه و منطقه نشانههای واضحی از آن وجود دارد.
ترامپ در دور دوم ریاست جمهوری خود در این سه پرونده مشخص نه تنها نیازی به استفاده ابزاری از اروپا نمیدید که برای تروئیکای اروپایی به عنوان عضو برجام آن حتی نقش مکمل هم در نظر نگرفته بود. رئیسجمهور آمریکا از همان ابتدا در پرونده جنگ روسیه و اوکراین بیتوجه به تمام دغدغهها و نگرانیها و حتی اعتراضات اروپا، سراغ اصل مطلب یعنی گفتوگو با روسیه و ولادیمیر پوتین، رئیس جمهور این کشور رفت. این میانبر در روابط با ایران هم تکرار شد و ترامپ به صورت مستقیم به مقامات عالی ایران نامه نوشت. در جنگ غزه هم آزادی اسرای اسرائیلی را شخصا پیگیری کرد.
اینکه سه پرونده اشاره شده همچنان مفتوح بوده و ترامپ را به نوعی شکستخورده نشان میدهند، موضوعی فرعی در نگرش آمریکا به اروپا و تشدید انفعال تروییکا از ژانویه ۲۰۲۵ تاکنون است. کنارگذاشته شدن از فرایند مذاکرات با ایران، روسیه و حماس اروپا را به این شبهه واداشت که واشنگتن درحال زیرسوال بردن نقش این قاره در معادلات جهانی است و از این رو دستکم در موضوع ایران، اروپا اهرم مکانیسم ماشه را پیش کشید تا هم توجه ایران و هم آمریکا را به خود جلب کرده و از این مکانیسم، ابزاری برای فشار به تهران و بهانهای برای جذب نگاه ترامپ استفاده کند.
در این مقطع اروپا ضمن عبور از نظام هویتی و ارزشی خود در قبال تهران و فرورفتن در نقشی کاملا منفی و تخریبی، استقلال رای خود را هم به ترامپ تعارف میکند اما شواهد بعدی نشان از رد این تعارف هم دارد. واقعیت آن است که ترامپ اروپا را نه در نمایش مذاکراتی و نه در میدان جنگ با ایران ورود نداد اما نکته قابل تأمل رفتار تروئیکا در قبال این کنار گذاشتهشدن است، جایی که فرانسه با ادعای رهگیری پهپادهای ایرانی و آلمان با پیشکشیدن کلیدواژههای یادآور دوران هیتلر به نوعی تلاش کردند تا خود را در نقش ابزار و مکمل سیاستهای آمریکا نشان دهند و این قاعدتا در تاریخ روابط بینالملل این قاره ثبت خواهد شد.
تبعات از کاهش عاملیت اروپا در نظام بینالملل
کنارگذاشته شدن از نظم و نظام بینالملل برای کشورهای اروپایی و به ویژه دو عضو شورای امنیت آن یعنی انگلیس و فرانسه، موضوعی محدود به امروز و جنگ با ایران نیست. تداوم این روند، اروپا را به بازیگر دستچندم معادلات؛ دستکم در غرب آسیا تبدیل کرده است. رابطه با اروپا در سوریه و لبنان، در عراق و کشورهای حاشیه خلیج فارس آرام آرام به اولویت سوم و یا حتی چهارم این کشورها تبدیل شده است به ویژه آنکه این قاره در جنگ غزه، نتوانست در حد یک میانجی کلامی هم ظاهر شود.
انتخاب برخی رویکردها اروپا را خواسته و ناخواسته در دکترین ابزارمحور ترامپ به یک اهرم تبدیل کرده است که هر زمان نیاز بود برای فشار بیشتر به کار آید و رئیسجمهور تمامیتخواه آمریکا از همان برخورد نخست با اوکراین به عنوان فرزند زخمی اروپا نشان داد که همراهی با اروپا را زمانی که به نفع ایالات متحده باشد در دستور کار قرار خواهد داد نه زمانی که اروپا زخمی شود.
رابطه با آمریکا، هویت و نظام ارزشی اروپا را به شدت تحت تاثیر قرار داده و روابط این قاره را هم به خود وابسته کرده است. اروپا برای عبور از این بحران نیازمند ابتکاراتی فراتر از دعوت به خویشتنداری و ابزارهایی متفاوتتر از تحریم و تهدید است. موضوع هستهای ایران میتواند سد انفعال اشاره شده را شکسته و اروپا را دستکم در برههای و با ملاحظاتی از دکتر ابزارمحور ترامپ خارج و به هویت اصلی خود بازگرداند.
Wednesday, 2 July , 2025